وقتی چشمانم چهارقد اشک سر میکرد
مادرم کاکل آه را شانه زنان میگفت:
ورشکست شود آنکه متعجب است و گریان
رها ط
مجنون را که گفتا روزگاری تو مو می بینی و من پیچش مو
گرش ده سال لیلی را کناری نه مو می دیدی و نه پیچش مو
بود مجنون من ، من را کناری نداند عشق ، پیچش، مو و ابرو
گرش کاری بر آید در جواری نباشد کار را با من کناری
همی خندان رود بر سوی آن کو
رها ط