-
سیر در کودکی...
جمعه 30 مهرماه سال 1389 17:08
آینه ، میگرید... دستان کوچکی ، اشک را پاک.... رها ط
-
من
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 01:41
من یک ضمیر مقطوعم تو کسری مختوم به من اینگونه مفروض است دستانت، دستانم شگفتا تقدیرم خموده و در خلوت حضور انتظارم بفرسود مسدودم سیاهی میتراوم امروز حاشا ز فراق رقعه هایم در باد همه مسرورند ، من اندر مغاک ظهورِ آبگونت را چه وقت؟ من دربسترِ دیدارم ، روانه ی هر نوازش و مرا نوازش ، سرکشِ الفِ هر آه ایمانم ترسیده است مرا...
-
ابتر
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 00:05
نوازش ها از چه نشئت میگیرند؟... افکار ابترم نوازش میخواهند...! رهاط
-
اوکیست؟
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 23:55
از شب گذرا تر از ضمیر ها گریزان چشمان به رنگ میش . گرگ صفت...! دستان پر مهرم را تنفر او کیست؟ به هیچکس نمیماند رهاط
-
ربوده
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 23:49
تجسم چشم هایت , مرا ربوده است.... بدنبالم نگردید من عاشق این فقدانم رهاط
-
واژه ها
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 23:35
واژه ها.... و ا ژ ه ه ا...! اینگونه مرا تجزیه نکنید...! من در سکوت او ته نشین شده ام....! رهاط
-
بلند تر از عَدَم...
شنبه 9 مردادماه سال 1389 17:23
سر انجام... تو در من سرازیر شدی... آسمان شمع های کوچکش را خاموش و ماه را در آغوش گرفت نفسهایت گوش مرا ذوب و شعرها در من هجوم... سکوت چشمانت را فریاد میزنم گنجشک ها هم نواز منند درختان غوغا میکنند و موهایم... شکوفه میدهد تو لبخند میزنی... لبخندت را فریاد فریاد فریاد... بلند تر از عدم... خورشید هراسان و خواب زده جویای...
-
سرب
شنبه 9 مردادماه سال 1389 00:54
قلم گنگ از بغض گنجشکها قربانیِ باد دستان ظریفت ربوده تنم در رأس طوفان است تو.... کجایی؟؟... رها ط
-
معصیت
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 02:19
برای من معصیت بود از دست دادن معصومیت ها طوفان زلفانم را نوازشت، نیاز از گذشته عبور واز آینده بازگشت حال را نمی بینم چشمانم کو؟ نتوان فهم مرا تنهایی رها ط
-
کذب
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 01:54
سایه ها دروغ میگویند آن مرد در حال رفتن تو نیستی چشمانم کذاب شده تو را در اطرافم نمی بیند صدای پاهایت ، از من دور میشود دستانت لمس نمیشود دل می لرزد از این احوال... آفتاب کدامین چشم، یخ وعده هایت را آب؟ !... رها ط
-
(۴)
جمعه 11 تیرماه سال 1389 01:26
قطره های سیاهی گیتی ام را مملو کرده است عدالت در ذهنم معنا میشود با خاکستر های روشن رها ط
-
(۳)
جمعه 11 تیرماه سال 1389 01:22
وقتی به معصومیت نگاهت شراب خورانده اند به ، که سراغ چشم مرا از خالی قلبت بگیری... رها ط
-
(۲)
جمعه 11 تیرماه سال 1389 01:18
تو تبسم میکنی عشق حیران میشود.. . رها ط
-
از الف تا سین...
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 21:06
در زمان نیاز با دو چشم بسته مواجهم تو... سخت تر از سربی و من... از الف لطافت افتاده ام عطش چشمان تو تا آخرین کهکشان دنیایم را میسوزاند... رها ط
-
غم بینایی...
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 20:52
بینایم و بی نایم، این چشم دل و پایم در دامن شهر دم چه غریبانه زند از غم تنهایی کز هرم دلت این دل من سوخته شد ، نه که نماند نایی کز جان من و تو سفر کرد شکیبایی کز کوچ تو بر من نرسد ، جز غم تنهایی رها.ط
-
۱
شنبه 5 تیرماه سال 1389 16:01
پایدارتر از هر صخره در موج گیتی و عدم در بین دستان پاکش یاس کوچکی را امین است راوی ، آن یاسی که امروز تو را می گردد به دور و هر لحظه یاد ... وجودت در کنارم جاودان... رها ط
-
مرد
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 22:25
دیگر نبودنت ، مرا دیوانه نمی کند نباش ...! فرشته هم که باشی مردی ، از نژاد دروغ و زجر... فراموش می کنی زنم ، از تو بیشتر می توانم ، بد باشم بترس و حاشا کن که ز حال همزاد اهریمنم دستان لطیف و چشمان نجیبم سنگ اند و بی رحم بی علاقگی علاقه ها را پایان داد عذر خواهی ها را سر کوزه بگذار بخشیدم ها ، بیش از میزان علاقه ی...