سایه ها
دروغ میگویند
آن مرد در حال رفتن
تو نیستی
چشمانم
کذاب شده
تو را در اطرافم نمی بیند
صدای پاهایت ، از من دور میشود
دستانت
لمس نمیشود
دل می لرزد از این احوال...
آفتاب کدامین چشم، یخ وعده هایت را آب؟!...
رها ط
مرا نگاه کن!تا به بار بنشیند...تا همه بدانند که باغچه ی ما سیب داشت!!...
مرا نگاه کن!
تا به بار بنشیند...
تا همه بدانند که باغچه ی ما سیب داشت!!
.
.
.