مثالِ تنت مستعمل نبوده بوی کهنه نمیدهد
گلویت را صاف کن
تفاله ی هوس را به صبر بخوان
بروز از هر نظرممنوع را ، بکوب بر سرِ وجدان
تَنَش را در هرزگی بغلطان
دست بده... تا از دست بدهد
محارب شو... نجابتِ مزمِنَش را تا ته بنوش
تفاله ی اشکهایش را نشخوار کن
ضایعات را تف کن روی اعتمادی که
گوشه ی تیمارستان
شعر می گوید
رها ط
که اهریمن بعدی است ...
جالب بود، با چشمان بسته
بسیار نوشته ی زیبـــایی بود. لذت بردم رهای عزیز.
لطف دارید گرامی ، ممنونم
.
.
تمامِ مــــــرا می گرفتند
اتـــــاق
رختخوابــــــــم پُـــــر از آنها بود
مظلوم تر از این حرفـــــها بودم
جنگیــــــــدم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای تمام روزهایی که باید مــــال من می شد و نشــــــــــد...!!!
برای خــــــودم،غــــرورم ، حیثیتـم
یکی بیاید بشاشد به این احســــــاس هرزه گونه که در من رشد کرد
و حالا مثل خوره ای افتــــــاده است به جانــــــــــــم
_______________!
!
سپاس
بی علاقگی
علاقه ها را پایان داد
.
.
دوست داشتمش شاعر
سپاس... لطف دارید