به نفس هایت دروغ نگو
تو، مرا می خواهی ، با آن آغوش
خودت را بازی می دهی
باران شور می شود
مارا فوت می کنی
نم می کشیم
اندکی به من خیره شو
سهم من شبی چند خط از توست
از آن نگاهی که
حرف هایم را می جود
کاش در افکارت می زیستم
با یک او ، بدون تو ، شاد
می روی با سایه ای که
سرنوشت شومش را
گاهی هم می زند
رها ط
چقدر این شعر زیبا و پخته است
دست مریزاد
خیلی ممنونم از توجهتون