شانه های کوچکش، مواجه با بزرگ غمها
چشمانِ بی آمیغش، اشک آلود و حیران
پاهایش جلوتر از موعود، فرجام
کهنگی ها در متاعش ، رخنه
در آینه محبوس است
رهایش.....
رها ط